تعیین تاثیر الزامات برنامه ریزی استراتژیک نیروی انسانی بر عملکردکارکنان شبکه بهداشت و درمان …
برنامه ریزی عقلایی (بخردانه). در این برنامه ریزی استراتژی بر مبنای فرآیند های رسمی و تصمیم گیری عقلایی تدوین می شود.
در برنامه ریزی فزاینده و تدریجی استراتژی غیر رسمی و بر اساس روابط سیاسی درون و برون سازمانها شکل می گیرد.
برنامه ریزی تئوری نقاط مشترک از ترکیب اقتضایی هر دو مورد شکل می گیرد (بر اساس شرایط) (طالبی،۱۳۸۹).
الگوی عقلایی برای تدوین استراتژی
در این استراتژی اصل نخست ، هماهنگی و امتداد استراتژی سازمان و استراتژی نیروی انسانی است.
در این استراتژی برنامه های کوتاه مدت و بلندمدت سازمان است که مورد توجه قرار می گیرد و در این بخش روی شایستگی و تعهد کارکنان توجه جدی می شود. بنابراین استراتژی عقلایی در تأمین نیروی انسانی باید با هدف های سازمان سازگار باشد به تعبیر دیگر در این استراتژی تأمین نیروی انسانی باید بازتابی از نیازهای آیندۀ سازمان باشد.
در این نوع از برنامه ریزی (عقلایی) عوامل خارجی نظیر بازار ، شرایط سیاسی ، امور فرهنگی و مسائل اجتماعی اثر گذار هستند. و همچنین عوامل داخلی نظیر فرهنگ سازمانی ، فنآوری ، شیوه ها و فرآیندهای داخلی عوامل تعیین کننده هستند.
الگوی P- 5 : این برنامه ریزی تحت عنوان P- 5 نیز بیان شده که شامل ۵اصل است:
فلسفه – سیاست – برنامه ها – عملیات – فرآیند ها
Processes – Practices – Programs – Policy – Philosophy
ملاحظه : در نگرش مربوط به ۵ – P والگوی عقلایی، ۵ چیز وجود دارد که استراتژی ها را متفاوت می نماید و آنها عبارتند از ارزیابی عملکرد، تعیین حقوق وپاداش ، آموزش، توسعه افراد وبرنامه ریزی .
مثال:اگر استراتژی سازمان رشد پویا یا کسب سود تاتحول اساسی باشد، آیا استراتژی منابع انسانی در هر یک از آنها متفاوت است؟ اگر متفاوت است چگونه خواهد بود؟
اگر استراتژی سازمان مبتنی بر نو آوری باشد، استراتژی منابع انسانی مبتنی بر امنیت شغلی و آموزش وتوسعهْ کارکنان خواهد بود.این امر به این علت خواهد بود تا با شیوهها وفرآیند های جدید داخلی،فناوری نو وفرهنگ نوین سازمانی هماهنگ شده واحساس امنیت نموده ودر نو آوری سازمان شریک شوند.
تدوین واجرای استراتژی برای منابع انسانی سخت ترازتدوین استراتژی برای کل سازمان است چون در تدوین استراتژی برای کل سازمان باید محیط ، رقبا وشرایط خارجی را در نظر بگیریم اما اگر این استراتژی با نیروی انسانی سازگار ومنطبق نباشد عملاً کاری نمی توان انجام داد.
هرچقدر سازمان بزرگتر باشد باید از متخصصان نیروی انسانی بیشتری استفاده کنیم چرا که زیر سیستم های منابع انسانی بیشتر است. اگر سازمان کوچک باشد مدیرانی از بخش میانی (عمومی) را نیز می توان برای سر پرستی نیروی انسانی قرار داد(وردی نژاد،۱۳۸۹).
الگوی فزاینده و تدریجی
این تفکر می گوید که مدیران عالی ورده بالای سازمان ونیز مدیران بخشهای مختلف سازمان دارای نقش تدریجی، فزاینده و غیر رسمی در استراتژی ها هستند. واین حرکت آرام آرام روابط متقابلی را شکل می دهد که این روابط متقابل تعیین کننده الگوی تدریجی برنامهریزی نیروی انسانی است. بر اساس این الگو تصمیم سازان سازمان به یک سازگاری می رسند. لذا در این الگو استراتژی ها بر مبنای ارزشها و تخصصهای فنی اتخاذ نمیشوند، بلکه روابط و سیاستهای درون سازمانی استراتژی ها را تدریجاً شکل می دهند.این نوع برنامه ریزی را فرایند برنامه ریزی موازی[۵] هم می نامند.در این الگو از روابط سازمانی صاحب نظران معتقدند که بین استراتژی کل سازمان و استراتژی منابع انسانی وابستگی متقابل وجود دارد که به گونهای تدریجی میباشد. وقتی میگوئیم که به وابستگی متقابل میرسیم یعنی مدیر منابع انسانی سازمان هم مثل مدیر تولید، بازاریابی و … در فرآیند برنامهریزی استراتژی کلی سازمان تاثیرگذار است (تصمیم سازان به سازگاری میرسند).(براین کوبین،۱۳۷۶).
تئوری نقاط مرجع استراتژیک[۶]:
این نوع از استراتژی معروف است به (SRPs).
این استراتژی میگوید : استراتژی منابع انسانی در اصل بر پایه تعیین هدفها (نقاط مرجع) قرار دارد و دو روند عقلایی و فزایندهْ تدریجی با اصل هدفها یک ماتریس سهبعدی را تشکیل میدهند که شامل توانایی داخلی، شرایط خارجی و بعد زمان میباشد. توانایی داخلی عبارت است از مقایسه فرآیندها و راههای موجود با اهداف. شرایط خارجی منافع گروههای ذینفع مثل مشتریها، رقبا و قانونگذاران است. بعد زمان، تفاوت گذشته با حال و آینده میباشد.
در این مجموعه به نام نقاط مرجع گاهی شرایط داخلی و مدیریت اعمال نفوذ جدیتر میکنند گاهی محیط و گاهی به گذشته توجه میشود و گاهی به آینده. در بعد زمان استراتژیهای گذشته و حال با آینده مقایسه میشوند. در بعد داخلی راهها با مقاصد مقایسه میشوند. منظور از راهها (فرآیندها) هدفهای مبتنی بر فرآیند است ولی مقاصد، نتایج و هدفهای استراتژیک هستند یعنی اینکه گاهی سازمان نتیجهگراست (مقاصد استراتژیک) و گاهی فرآیندگراست (راههای استراتژیک)
خلاصه: در نگرش عقلایی استراتژی نیروی انسانی و برنامهریزی آن تحت تاثیر ارزشهای فرهنگی است یعنی بحث کارایی و شاخصهای فنی اصل میباشد.
در برنامهریزی فزاینده کارایی و ارزشهای فنی ضعیف میشود و گروههای ذینفع و منابع خارجی برنامهریزی نیروی انسانی را تحت تاثیر قرار میدهند و به زبان دیگر برنامهریزی نیروی انسانی عمدتاً سیاسی است.
در نگرش نقاط مرجع شرایط سیال داخلی، خارجی و زمان به شکل ترکیبی استراتژی را میسازند (بامبرگر و مشولم، ۱۳۸۹).
پورتر سه نوع استراتژی را مطرح کرد:
۱- استراتژی حداقل هزینه مثل تولید انبوه خودکار بیک
۲- استراتژی تمایز مثل تولید خودکار سناتور (تولید انعطافپذیر است)
۳- استراتژی تمرکز مثل تولید پیکان
در استراتژی حداقل هزینه اساس سازمان کارایی است یعنی باید ساختار هزینه را به حداقل برساند و تقویت کارایی و تواناییهای بالقوه بنماید.
در استراتژی تمایز که هدف آن متمایز ساختن بنگاه و تولیدات از سایر رقبا میباشد، هزینه برای آن اهمیت ندارد و بیشتر تک بودن و کیفیت بالا مطرح است.
بنابراین مهمترین مسئله در اینجا خلاقیت و نوآوری خواهد بود تا بتواند اثربخشی را افزایش دهد.
در استراتژی تمرکز محصول معین در بازار خاص مورد نظر است. بنابراین مهمترین مسئله حفظ وضع موجود در فرآیندگرایی است که آن محصول خاص دچار مشکل نشود و بازار خود را از دست ندهد.
استراتژی حداقل هزینه واقعیت تولید انبوه در سازمان است (کلارک، ۱۳۸۲).
مایلز و اسنو (۸۴-۷۸) یک سلسله دیدگاههای آرمانی مطرح کردند که استراتژی را تحت عنوان گونههای آرمانی استراتژی مطرح ساختهاند. شامل:
۱- تدافعی
۲- تهاجمی
۳- تحلیل گر.
تدافعی: خصوصیت بنگاههایی که این استراتژی را دارند، بازار محدود و با ثبات برای کالا و خدمات است. بنابراین ازنظر استراتژی نیروی انسانی وقتی استراتژی تدافعی داریم از نظر نیروی انسانی باید بر کارایی تاکید شود جهت حفظ سهم بازار و این امر مغایر رشد سازمانی است. در استراتژی تهاجمی بنگاه ما ازطریق کالا وخدمات در پی خلق فرصتهای جدید است. استراتژی منابع انسانی آن صرف نوآوری، دستیابی به شایستگیها و همافزایی شده و به درون سازمان توجه کمتری میشود.
شرکتی که دارای استراتژی تحلیلگر است هم زمان در بازار با ثبات و پویا فعالیت میکند و اغلب در بازارها پیشرو است. این مجموعه نسبت به شرکتهای داراری استراتژی تدافعی تغییرات را سریعتر میپذیرد.
هر یک از استراتژیهای فوق و سایر استراتژیها ، برنامهریزی نیروی انسانی متفاوتی را میطلبد (مشبکی، ۱۳۸۵).
[تفاوت برنامهریزی راهبردی نیروی انسانی درسازمانها وبنگاههای مختلف مبتنی بر تفاوت استراتژی کلی آن سازمانها است.]
الگوهای استراتژیک یا از دل تئوریها برآمدهاند یا از دل تجربه و آزمون.
تحلیلگران نیروی انسانی دو چهارچوب عمده را تا به حال ارائه کردهاند:
۱- الگوی مبتنی بر تئوری
۲- الگوی مبتنی بر دادهها (تجارب و آزمون)
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید. |