تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
پابوسی-زیارت
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
داد و هوار-داد و فریاد
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
خونسرد-آرام-بی خیال
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
بند کردن-محکم کردن
تر و فرز-چست و چابک
دمدمی مزاج-دمدمی
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
آب نخوردن(درنگ نکردن)
زهره دان-کیسه ی صفرا
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
بَر و بیابان-دشت و صحرا
چله ی زمستان-سرمای سخت
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
رُک زده-زل زده-خیره شده
چِخ کردن-راندن سگ
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
پُخت کردن-پختن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
تنبان درآر-بی حیا-دریده
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
جگر-عزیز-عزیز دلم
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
دختر بچه-دختر کم سن و سال
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
اطفال باغ(گلهای تازه)
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
آتشی(تندخو، زودخشم)
بند کردن-محکم کردن
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
پخته-با تجربه-دنیا دیده
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
پیله-مو
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
چَکی-وزن نکرده-یک جا
چیز-آلت تناسلی
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
جگری-به رنگ جگر
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
پشک انداختن-قرعه کشیدن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
تپلی-گرد و چاق
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
چلاق شده-نوعی نفرین است
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
بد قدم-نامبارک-بد شگون
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
زهکونی-اردنگی-تیپا
دوخت و دوز-خیاطی
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
زبان نفهم-کودن-بی شعور
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
بی سیرت-بی آبرو
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
رودرواسی-رودربایستی
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
حشری-شهوت ران-پر شهوت
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
باد گلو زدن-آروغ زدن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
چاقالو-چاق-فربه
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
اله و بله-چنین و چنان
بلا نسبت-دور از جانب شما
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
آهو چشم-معشوق-شاهد
جا ماندن-فراموش شدن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
تب و تاب-سوز و گداز
خرج راه-هزینه ی سفر
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
چفت کردن-با زنجیر بستن
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
رم کردن-رمیدن-گریختن
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
چار طاق-به طور کامل
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
چانه لغی-راز داری نکردن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
دَدَر-بیرون-کوچه
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
حیوانی-نگا. حیوانکی
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
حتم داشتن یق-ین داشتن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
خایه-بیضه-جرات
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
بارانداز-جای پیاده کردن بار
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
انگشت کردن(انگشت رساندن)
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
دست و بال-دور و بر-اطراف
دست مزد-اجرت-مزد کار
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
دلمه شدن-بسته شدن
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
داماد-مرد تازه زن گرفته
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
چار نعل-به سرعت-به تاخت
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
راست و ریس-موانع و معایب
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
پارو-زن پیر
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
دود گرفتن-پُک زدن
از سر نو-دوباره
پس نشستن-عقب نشینی کردن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
حق نشناس-نا سپاس
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
خرده قرض-بدهی اندک
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
حق گرفتن-نگا. حق بردن
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
چغلی کردن-شکایت کردن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
آب نخوردن(درنگ نکردن)
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
چغل خوری-سخن چینی
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
دست تنها-بی یار-تنها
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
زار زار-گریه ی شدید
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
پس رفتن-عقب رفتن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
آخش درآمدن-از درد نالیدن
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
توان هماوردی با کسی را داشتن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
آشنا روشنا-دوست آشنا
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
چیله-هیرم-خاشاک
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
پابوسی-زیارت
پیاله زدن-می نوشیدن
پِی-دنبال
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
تحصیل کرده-درس خوانده
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
رسانه-وسیله ی ارتباطی
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
دراز کش-افتاده-خوابیده
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
البرز(بلندقامت، دلیر)
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
آواز شدن-شهره شدن
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
خط افتادن-خراش افتادن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
چراغان شدن-جشن گرفتن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
حتم داشتن یق-ین داشتن
چس خوری-خست-بخل
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
زبون-حقیر-توسری خور
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
خاک بر سری-بی آبرویی
دیر چسب-دیر آشنا
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
ارباب حجت(اهل منطق)
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
خیره-بی شرم-پر رو
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
زیر چاقی-مهارت
دو دل-مردد-بی تصمیم
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
بنا بودن-قرار بودن
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
چانه لغ-نگا. چانه شل
پینکی رفتن-چرت زدن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
خاله خرسه-دوست نادان
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
چُل-آلت مرد
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
دایی اوغلی-پسر دایی
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
رنگ شدن-گول خوردن
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
بَرج-خرج های خارج از خانه
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
ترکه-آدم باریک و بلند
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
جَر-پیچ و خم راه
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
داش-لوطی-مشدی
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
خودخوری-حالت خودخور
چول کردن-شرمنده کردن
خِل-خلط بینی
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
ته بر کردن-از ته بریدن
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
داماد-مرد تازه زن گرفته
خشکه پلو-کته
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
دزدی گرگی-دله دزدی
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
پاک-به کلی-یکسره
خوش انصاف-با انصاف-منصف
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
زیر دُم سُست-زن منحرف
آمدن(آغاز به کاری کردن)
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
توان هماوردی با کسی را داشتن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
دیالله-زود باش دیگه !
چال-گودی-حفره
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
اسیر خاک-مرده-تنپرور
دل-معده
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
بی در رو-بن بست
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
چال افتادن-گود شدن
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
چرک-کثیف
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
رو شور-سفیداب
بامب-توسری
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
دست تنها-بی یار-تنها
رشوه گرفتن-رشوه خواری
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی