خانم آوردن-پا اندازی کردن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
ریش توپی-ریش تپه
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
راست رو-رو به رو-مقابل
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
دیم کاری-کشاورزی دیم
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
زیر دست-تابع-فرمان بردار
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
چاچول باز-حقه باز-شیاد
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
حمله-بیماری غش-صرع
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
بقچه بندی-ران چاق
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
اسب چوبین-تابوت
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
دوسیه-پرونده
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
خاک پاک-زادگاه
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
ابرو انداختن-ابرو آمدن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
دیر کردن-تاخیر کردن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
خایه دار-با جرات-شجاع
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
جگرکی-جگر فروش
پاره آجر-شکسته ی آجر
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
چین و چوروک-چین و شکن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
ذِله شدن-ذله آمدن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
بی پایه-دروغ-پوچ
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
خارشک-مردم آزار-سادیست
آتشی(تندخو، زودخشم)
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
رد پا-جای پا-اثر
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
دیر چسب-دیر آشنا
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
تنگ هم-چسبیده به هم
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
زار زار-گریه ی شدید
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
ریش توپی-ریش تپه
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
ددر رفتن-بیرون رفتن
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
آیَم سایَم(گاهکاهی)
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
حَب-قرص
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
دوش فروش-ربا خوار
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
خال مَخال-خال خال
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
پِشک-نرمی و پرده های بینی
جا ماندن-فراموش شدن
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
به چشم-اطاعت می شود
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
دریافت-گرفتن-ادراک
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
راه مکه-کهکشان
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
بخت-شانس-اقبال-شوهر
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
پا به پا شدن-تردید داشتن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
آفتاب به آفتاب-هر روز
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
چنبره زدن-حلقه زدن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
جلز-نگا. جز
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
دبه-ظرف-کوزه
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
خود را بستن-پول دار شدن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
جیش-ادرار در زبان کودکان
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
چپو شدن-غارت شدن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
زیر تشکی-رشوه
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
رو شور-سفیداب
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
چَک-سیلی-کشید
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
دست پاک-درستکار
دست کج-نامطمئن-دزد
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
ته خوار-بچه باز
اجاق-دودمان
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
تراشیده شدن-لاغر شدن
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
جوراجور-دارای انواع گوناگون
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
این دو کلهدار-خورشید و ماه
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
رو انداز-لحاف
تلخه-تریاک-سوخته
جوشی شدن-عصبانی شدن
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
تراشیده شدن-لاغر شدن
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
زرت و زورت-زرت و پرت
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
چانه لغ-نگا. چانه شل
چُل کلید-جام درویشان
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
آدم-نوکر
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
خلا-مستراح
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
آب شیراز(شراب)
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
دلسرد کردن-ناامید کردن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
چغندر پخته-لبو
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
افسارگسیخته(سرکش)
تنگ بودن وقت-دیر شدن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
جگرکی-جگر فروش
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
بی اشتها-بی میل به غذا
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
خوش خوراک-نگا. خوش خور
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
جان جانی-صمیمی-یکدل
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
دو پولی-کالای بی ارزش
پَخ-مسطح-بی ژرفا
بی مخ-بی عقل-شجاع
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
چشم و همچشمی-رقابت
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
روان کردن-از بر کردن
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
پینه زده-وصله کرده
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
دک و دهن-دک و پوز
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
تیر کردن-نشان کردن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
برو برگرد-چون و چرا
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
چشم باباقوری-نابینا-کور
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
دو شاخ-دارای دو شقه
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
پزا-زود پخت شونده
ژوری-هیئت داوران
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
حمله گرفتن-غش کردن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
آب شیراز-شراب
پس نشستن-عقب نشینی کردن
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
زاق-چشم زاغ چشم
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
زمخت-درشت-ناهنجار
جور به جور-نگا. جوراجور
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
دست و پا کردن-فراهم آوردن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
آتش بیدود-آفتاب-غضب
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
حجله خانه-اتاق شب زفاف
رجاله-اراذل و اوباش
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
ارباب حجت(اهل منطق)
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
حضرت عباسی-راست و درست
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
حاضر و آماده-آماده
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
تَخم-مهمل تَخم
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
بی مخ-بی عقل-شجاع
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
عینک ذره بینی بسیار قوی
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن