آتشی(تندخو، زودخشم)

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

انسان بودن(شریف و درست بودن)

حیوون-نگا. حیوان

تن خواه-پول نقد-زر و مال

بیرون روش-اسهال-شکم روش

چیلی-بدبیاری

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

دولت منزل-دولت سرا

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

 

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

راحتی-دمپایی

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

تر دست-ماهر-شعبده باز

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

داوطلب-خواستار-نامزد

آبدست(ماهر، استاد)

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

راستکی-واقعی

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

 

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

 

حیوونی-نگا. حیوانکی

تک و توک-به ندرت-کمی

خلا-مستراح

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

پیش کردن-راندن به جلو

آمدن(آغاز به کاری کردن)

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

جیره بندی-سهم بندی

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

بی مخ-بی عقل-شجاع

ترش ابرو-عبوس

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

آکله فرنگی(سیفلیس)

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

دست چین-گزیده-منتخب

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

رودل-سنگینی معده

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

چوچول باز-دغل-بی حیا

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

دست پیش-گدا

جمع و جور-منظم و مرتب

دست پیش-گدا

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

آب آتش زده(اشک)

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
خشخاشی-نان خشخاش زده

چشم زهره-ترس

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
خرجی-پول لازم برای گذران روز

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

خودی-آشنا

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

خارشک-مردم آزار-سادیست

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

آشنا روشنا-دوست آشنا

جا در جا-فورن-جا به جا

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

رودل-سنگینی معده
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

برچسب زدن-تهمت زدن

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

خوش رو-زیبا-خندان

 
بابت-مورد-زمینه-موضوع

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

دوام آوردن-استقامت کردن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

 

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

پیله-مو

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

ذلیل‌شده

خم گرفتن-فنی از کشتی
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

چُغُل-سخن چین

پاک-به کلی-یکسره

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 

آخرین تحویل(قیامت)

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

خر زور-نیرومند-پرزور

چار دستی-قمار چهار نفری

خاکروبه-زباله-آشغال

راحت کردن-کشتن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

آتش بی‌باد-ظلم-می

حاجیت-بنده

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

جاده کوبی-راه صاف کردن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

جملگی-تمامن-سراسر

ارزانی(بخشیدن، دادن)

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

رو نشان دادن-چهره نمایاندن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

خاک به دهنم-زبانم لال

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

درز گرفته-کوتاه کرده

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

بار سرکه- ترش ابرو

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

دول-آلت مردی به زبان کودکان

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

 

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

 

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

پسله-جای پنهان-در نهان

بدلی-تقلبی-جنس بد

دلبخواهی-دلبخواه

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

چول-بیابان

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

 

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

درد دل-غم و اندوه درونی

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
دنده کج-کج خلق-یکدنده

بازار کوفه- بازار شام

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

خودفروش-فاحشه-خائن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

چندر غاز-پول بسیار کم

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

روغن زرد-روغن حیوانی

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

آتش بی‌باد(ظلم، می)

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

 

حاشیه دار-کناره دار

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

بابا بزرگ-پدر بزرگ
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

راه اندازی-راه انداختن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

دو دل-مردد-بی تصمیم
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

تر دست-ماهر-شعبده باز

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

 

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

خوش لباس-نگا. خوش پوش

تخم جن-حرام زاده

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

چش-چشم

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

دنیا آمدن-زاده شدن

شعله‌ی آتش

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

دمدمی مزاج-دمدمی

دهن دره-خمیازه

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

آبِ دندان(حریف ساده)

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

پیش پیش-جلو جلو

دریافتی-حقوق

دله-ظرف حلبی

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

یکی دیگر از مطالب سایت :
مراحل ساخت توکن از صفر تا صد به زبان ساده

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

به چشم-اطاعت می شود

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

جوغ-جوی آب

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

پزا-زود پخت شونده

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

 

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

داماد-مرد تازه زن گرفته

زردنبو-زردمبو

از سر نو(دوباره)

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

اجابت کردن معده-قضای حاجت

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

 

آمده-شوخی و لطیفه

حجله خانه-اتاق شب زفاف

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

 

چین چینی-پر چین

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

خاطر جمع-مطمئن

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

چایمان-سرما خوردگی

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

داماد-مرد تازه زن گرفته

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

این دو کله‌دار-خورشید و ماه
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

رو انداز-لحاف

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

تپق-گرفتگی زبان

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

پوست پیازی-نازک و بی دوام
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
 

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
 

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

 

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

 

جانور-کرم شکم و معده

 

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

دست و پا کردن-فراهم آوردن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
دور و دراز-فراخ و وسیع

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
پخته-با تجربه-دنیا دیده
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

 

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

بنا کردن-شروع کردن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

زینه-پله

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دیالله-زود باش دیگه !

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

دبنگ-احمق-کودن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
خلا-مستراح
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

بی همه کس-بی پدر و مادر

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

حرص و جوش-عصبانیت

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

تو در تو- تو به تو

خیط کشیدن-خط کشیدن

انگشت کردن-انگشت رساندن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

برآورد-تخمین

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

 

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

خر بی یال و دم-احمق-نادان

جیش-ادرار در زبان کودکان

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

پینه زدن-وصله کردن

تک و تا-جنب و جوش

 

دَدَر-بیرون-کوچه

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

 

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

رستم صولت-رستم در حمام

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

اجاق(دودمان)

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

چول کردن-شرمنده کردن

 

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

چله نشینی-خانه نشینی

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

 

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

 

دم بازی-چاپلوسی-تملق

آهو چشم(معشوق، شاهد)

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دله دزدی-عمل دله دزد

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

 

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

تُف کار-بچه باز

حق نشناس-نا سپاس

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

پر بودن خیک کسی-سیر بودن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

رشته فرنگی-ماکارونی

از تیپ کسی بودن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

خودمانی-صمیمی-یکدل

دلسوز-غمخوار

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
پا به فرار گذاشتن-گریختن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

جفتک زن-لگد زن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

چنگولک-سست و ضعیف

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

بید خورده-کهنه و فرسوده

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

خرج تراشی-هزینه درست کردن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

چشم باباقوری-نابینا-کور

 

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

 

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)